سرما

متن مرتبط با «بارد» در سایت سرما نوشته شده است

باران می بارد

  • باران می بارد، هر قطره اش دل تف دیده ی زمین را خنک می کند . آفتاب چند ماهی هر چه از نیزه های طلایی که داشته را به سوی زمین روانه کرده و دل زمین را سوزانده است . فرزندان زمین از شدت عطش گونه سرخ شده اند. از همه جا مانده و رانده، به آغوش مادر پناه می آورند . در دل مادر به امید اینکه شاید او چیزی را برای مبادا پنهان کرده باشد تقلا می کنند تا بلکه از تغلا رها شوند . اما ظاهراً خبری نیست . چیزی در صندوقخانه نمانده و آسمان به تماشا ایستاده است . او جوشش روی زمین را می بیند . در فکری عمیق فرو میرود. چرا چنین شد ؟ مقصر کیست ؟که ناگهان بغض اش می گیرد و اشک از گونه های مهربانش روان می شود. با گریه ی آسمان خنده بر لب زمین و فرزندانش جاری می شود .طولی نمی کشد که از خنده آنها آسمان نیز می خندد .چشمان سرخ اش را پاک و لباس لاجوردی بر تن می کند .فرزندان زمین هر کدام با زبان خود لب به ثنا میگشایند. اما انگار کسی حالی دیگرگونه دارد ! آسمان با تعجب رو به او می کند « تو چرا شاد نیستی ؟» او که کسی را محرم تر از آسمان ندیده است سرش را به سوی او بلند می کند و می گوید: « وقتی ابر هایت باریدن گرفت انگار قطرات باران تک تک  خنجری شدند و بر دلم نشستند !» آسمان با تعجب پرسید :« چرا ؟ تو باران را دوست نداری ؟» او گفت :« وقتی دلت می گیرد و بارانی می شوی غوغایی برپا می شود انگار با قطرات تو فرشته ها بر روی زمین می آیند. همه چیز خواستنی می شود » آسمان پرسید :« پس دلیلی برای حال بد تو نیست !! درست است ؟» او جواب داد :« وقتی همه چیز خوب می شود تازه آنهایی که نیستند جای خالی خود را فریاد می کنند. همان کسی که وقتی باران می بارد هر قطره باران نبودنش را در جانت شعله ور می کند همان &nb, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها